۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

مباد که باد ما را ببرد (قسمت دوم)

قسمت اول این نوشته را می‌توانید در اینجا بخوانید.
این مقاله در گویای من نیز منتشر شده است.
باد که می‌وزد اتفاقات مختلفی را باعث می‌شود. در عالم گیاهان و به سیاق آن انسانها، آن‌ها که ریشه دارند بر جای خود باقی می‌مانند، و به کار خود مشغولند. این‌ها گذر فصل‌ها را می‌بینند و هماهنگ با آن‌ها تغییر می‌کنند و در هر دوره به بار می‌نشینند و محصول می‌دهند. در مواقعی باد هم برای این‌ها ممکن است عاملی برای آن هدف نهایی، یعنی به بار نشتن، باشد اما «باد» تعیین کننده حرکت آن‌ها نیست.
به هر میزان که ریشه گیاه کمتر و کمتر می‌شود، باد بر او بیشتر و بیشتر غالب می‌شود. اگر ریشه‌ای هم در کار نباشد که تکلیف معلوم است، اگر باد از چپ به راست بوزد، او هم از چپ به راست می‌رود و اگر باد ناگهان تغییر جهت دهد، او هم به همان سرعت تغییر جهت می دهد.
همزمان همین باد برای یک توربین باد کارکردی دیگر دارد، توربین با جهت باد می‌چرخد و انرژی تولید می‌کند. توربین باد «ابزار»ی است که برای تولید برق از باد ساخته شده است، محصولی ثابت و محدود دارد و بدون باد، محصولی نیز ندارد. توربین باد هم در نهایت برای دیگرانی که آن را ساخته‌اند برق تولید می کند و برای خودش، هیچ.

باد به خودی خود تعیین کننده «احساس» ما و «تفسیر» ما از باد نیست. باد نبایستی بر ما تحمیل کند که از وزیدن آن خوشحال و یا ناراحت باشیم. این ما هستیم که باد را متناسب با «هویت» خودمان دریافت می‌کنیم. برخی ممکن است درخت ریشه دار باشند، برخی دیگر گیاهان یک ساله و یا علف هرز باشند. برخی دیگر هم ممکن است خس و خاشاک باشند و گروهی دیگر هم توربین باد. افراد ممکن است هویت های دیگری هم داشته باشند و هر کدام متناسب با هویت خود واکنشی نسبت به این «باد» داشته باشند.
آزاد شدن زندانیان سیاسی، آن چیزی که «نرمش قهرمانانه» نامیده شده، امید به بهبود وضعیت اقتصادی و همه تغییر و تحولاتی که این روز‌ها مایه خوشحالی طیف قابل توجهی از ایرانیان شده است، همگی بادی است که کارگردانی وزیدن و یا نوزیدن آن در دست حکومت موسوم به اسلامی است. این حکومت عملا نشان داده است که هر موقع بخواهد این بادها را می‌وزاند و هر موقع می‌خواهد آن را قطع می‌کند. حاکم این حکومت زمانی که تصور می‌کرد در موضع قدرت است، یعنی چهار سال پیش، با قداره کشی در خیابان‌ها خود را با علی (ع) اشتباه گرفته بود و می خواست که چشم فتنه را در بیاورد. اکنون اما، زمانی که به فلاکت افتاده است خود را با حسن (ع) اشتباه گرفته و از خود «نرمش قهرمانانه» نشان می دهد.
این باد کنونی که در حال وزیدن است، نه از بابت سر عقل آمدن حکومت اسلامی و بازگشت به مردم بلکه از سر عجز و درماندگی است. دوستی و ابراز محبت یا عفو زمانی قابل اتکاست که طرف مقابل در موضع قدرت باشد، امکان اعمال قدرت داشته باشد اما با محبت و ملاطفت برخورد کند. مقایسه کنید عفو مخالفان را در زمان «فتح» مکه توسط محمد (ص) با عفو مخالفان سیاسی توسط خامنه‌ای در حالی که حکومت اسلامی در «ضعیف‌ترین وضعیت ممکن» قرار دارد. از این روست که فارغ از هر نوع نگرشی که داشته باشیم به نظر من یک نکته قطعی است، این رفتار حکومت موسوم به اسلامی به هیچ وجه قابل اتکا و اعتماد نیست. آینده و آنچه در عمل رخ می‌دهد تعیین کننده ماهیت بادی است که در حال وزیدن است و نه صحنه سازی‌های حکومت.
در این بین اما اولین قدم برای هر یک از ما این است که خود را بیابیم و ببینیم که هویت ما چیست. اگر هویتی مستقر شده نداشته باشیم، باد ما را می‌برد. در فشارها و سختی‌هایی که این حکومت بر ما تحمیل می‌کند، افسرده و غمگین می‌شویم و در رخصتی که حکومت به ما می‌دهد شاد و امیدوار می‌شویم. این فقط محدود به رفتار حکومت نیست و داستان همه زندگی است، اما در اینجا بر رفتار حکومت متمرکز باقی می‌مانم چرا که مسئله روز ماست.
اگر در هویت خود مستقر نباشیم، با دست دادن و یا ندادن اوباما و روحانی، با مقاله واشنگتن پست و مقاله حسین شریعتمداری، با آزاد شدن قطره چکانی زندانیان سیاسی و با تصویب قانون محیرالعقول جرم سیاسی و امثال این بازی‌ها به اینطرف و آن طرف می‌رویم و زندگیمان با آن‌ها جابه جا می‌شود. چنین رویکردی خردمندانه نیست. با این رویکرد هویت ما، هویتی خس و خاشاکی است.
برخی دیگر هم با باد به اینطرف و آنطرف می‌روند، محصول هم می‌دهند اما مثل توربین باد محصولشان عاید همان کسی می‌شود که باد را می‌وزاند. به گمان من در حال حاضر برخی از تحلیل‌گران سیاسی و غیر سیاسی منتقد نظام چنین نقشی را بازی می‌کنند ...
مسائل سیاسی، اقتصادی و همینطور مسائل فرهنگی و حتی اعتقادی مسائلی در هم تنیده هستند و بر هم تاثیر می‌گذارند و از هم تاثیر می‌پذیرند. در جامعه‌ای که ساختار سیاسی پایداری مبتنی بر اصول شناخته شده دنیای متمدن دارد، مسائل اقتصادی هم سامان می‌یابد و فرمی پایدار به خود می‌گیرند. به همین ترتیب در چنین جامعه‌ای اعتقادات هم در پرتو آزادی بیان بهتر و بیشتر شکوفا می‌شوند و به کمال ممکن خود می‌رسند، آن‌هایی هم که کارآمد نیستند خود به خود محو می‌شوند. اما با وجود چنین در هم تنیدگی در عین حال معتقدم که هر طیفی از مردم ایران با هر خواسته و امیدی که دارد، بایستی شاخص‌های عینی و دقیق برای خواسته خود تعیین کند و میزان تحقق این شاخص‌ها را بسنجد. برای ایرانیانی که دغدغه اصلیشان مسائل اقتصادی است، تغییر و تحولات در شاخص‌های کلیدی اقتصادی است که نشان دهنده روند تغییرات مطلوب و یا نامطلوب آن‌هاست. برای این‌ها قیمت دلار نمی‌تواند شاخص مناسبی باشد چرا که حکومت نشان داده است که می‌تواند آن را به شکل تصنعی بالا و پایین ببرد. به همین شکل برای آن‌ها که دغدغه دموکراسی دارند، آزاد شدن چند زندانی سیاسی، آن هم قبل از سفر روحانی به نیویورک شاخصی کاذب و دست ساز است. این خبر گو این که خبری خوشحال کننده است، اما همزمان پیام‌های دیگری نیز در دل خود دارد که گویا دلمان نمی خواهد آن‌ها را ببینیم، عمری که از این زندانیان سیاسی «ظالمانه» به هدر رفت و ...
برای آن‌ها که «معناگرایی» هویت اصلی‌شان را تشکیل می‌دهد، یا مثل من دوست دارند یا اصرار دارند و یا حداقل تلاش می‌کنند که خود را در هویت معناگرایانه مستقر کنند، شاخص‌ها موارد دیگری است. من امیدوارم که معناگرایی در کشورمان توسعه پیدا کند و معناگرایی را نیز نه صرفا در گرایش‌های عرفانی، بلکه در توانمندی‌های ذهنی و قابلیت های تفکری نیز می‌دانم. ایده‌ال من آن است که مردم در برخورد با مسائل مختلف، در ‌آن‌ها تدبر کنند و هر چه بیشتر در عمق آن‌ها نفوذ کنند. این که ذهن و قلب انسان‌ها به شکل هماهنگ پرورش پیدا کند و به بار بنشیند و گهگاهی هم اگر امکانش بود روح خود را با آن روح بزرگ پیوند زنند. این، آن درختی است که امثال من هویت خود را در آن می‌جویند.
و هر درختی نیاز به باغبانی دارد و شاخص ما برای سنجیدن اوضاع ایران می‌تواند میزان آزادی عمل «باغبانان» این باغستان باشد. اگر معلمان معنوی در بیان عقایدشان آزاد بودند، اگر فعالان این عرصه توانستند آزادانه به فعالیت خود ادامه دهند و اگر مردم آزاد بودند که هویت معنوی خود را انتخاب کنند یا نکنند، حتی همین معلمان معنوی را نقد کنند و آن‌ معلمان هم آزاد باشند که نقد‌ها را اگر خواستند پاسخ دهند، در چنین شرایطی معناگرایان می‌توانند اوضاع را اینگونه تفسیر کنند که رو به بهبودی می‌رود. این ممکن است مقداری آرمانی و دور از دسترس به نظر بیاید، بنابراین ممکن است شاخصی کوتاه مدت را برگزینیم و مثلا بگوییم که اگر بدگویی‌ها از جریانات معنوی متوقف یا حداقل کمرنگ شد، می توانیم امیدوار باشیم که اوضاع رو به بهبودی است.
اما در همین روزهایی که دست دادن و یا ندادن اوباما و روحانی ضربان قلب برخی را بالا و پایین می‌برد، حکومت موسوم به اسلامی با تمام قدرت کمر به مقابله جدی با جریانات عرفانی و معناگرا بسته است. در خلال همین چند ماه گذشته و پس از انتخاب روحانی، مسئولین رده بالای حکومتی که همگی هم مستقیما به علی خامنه‌ای متصل هستند آنچنان از توطئه دشمنان در ترویج عرفان‌های کاذب در کشور و تهدید بودن آن برای اسلام سخن گفته‌اند که اگر عین همین عبارات درباره مثلا روزنامه نگاران گفته شده بود الان شاهد واکنش‌های قابل توجه رسانه ها بودیم. «عرفان‌های کاذب» هم اسم رمز این جریانات معناگرا در ادبیات حکومتی است؛ از دراویش گرفته تا عرفان حلقه، از یوگا تا اک و مدیتیشن و ال‌یاسین. در همین روزها که حرکات چشم روحانی هوش از سر برخی پرانده است، و همزمان با توجه رسانه‌ای به این غمازی‌ها، کتاب های مملو از دروغ و تحریف در حال چاپ شدن هستند، وب سایت‌های مملو از دروغ در حال به روز شدن هستند و مبلغان تربیت شده در حوزه علمیه قم و دانشگاه امام صادق در این‌جا و آن‌جا در حال حرافی و لجن پراکنی بر علیه این جریانات هستند. با سرمایه‌های این مملکت دوره‌های کارشناسی ارشد در خصوص عرفان‌های کاذب به راه انداخته‌اند، برای مبلغان واحد درسی درست کرده‌اند و به آن‌ها می‌آموزند که چطور دراویش در قاچاق مواد مخدر دست دارند! و چرا انگلیسی‌ها ماهاتماگاندی را بر علیه اسلام گرایی در هند رو کردند! از فرقه هندوئیزم سخن می‌گویند، فرقه‌ای که بیش از یک میلیارد نفر عضو دارد! و برای پیمان فتاحی اعتراف جعل می‌کنند و از تلویزیون پخش می‌کنند. از همه مهم تر این که سر رشته همه این‌ها هم به علی خامنه‌ای و گروهی که او مامور به این کار کرده وصل است: مصطفی خامنه‌ای، محمدی گلپایگانی، مصباح یزدی، مهدوی کنی و احمد خاتمی. از این روست که شائبه وجود هر گونه «محفل خودسر» نیز به طور کلی منتفی می‌شود.
گو این که به جد نسبت به بروز تغییرات بنیادی، حتی در مسائل اقتصادی و سیاسی،  در حکومتی که خامنه‌ای و امثال او در راس ‌آن قرار دارند ناامیدم، اما خوشی و سرمستی ناشی از این تغییرات ظاهری را به اهل آن‌ها واگذاریم. مخاطب من در این نوشته کسانی هستند که برای خود هویت معناگرایانه قائل هستند: مبادا که باد ما را ببرد.

محسن نمکیان
چهارم مهرماه 1392
استکهلم، سوئد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر